دانلود تحقیق یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو
يادداشتي بر داستان «فردا»ي صادق هدايت از محمد بهارلو
در «نوشتههاي پراکنده صادق هدايت»، که حسن قايميان گرد آورده است، داستان کوتاهي هست به نام فردا که تاريخ نگارش ۱۳۲۵ را دارد. اين داستان اول بار در مجله «پيام نو» (خرداد و تير ۱۳۲۵) و بعد در کبوتر صلح ۱۳۲۹ منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقالهاي در مطبوعات درج نشد، نشانههايي در دست است مبني بر اين که در همان سالها واکنشها و بحثهاي کمابيش تندي را برانگيخته است، که مصطفي فرزانه در کتاب خاطراتگونه خود درباره تو دنيا اگر جاهاي مخصوص براي کيف و خوشگذراني هست، عوضش بدبختي و بيچارگي همهجا پيدا ميشه. اونجاهاي مخصوص، مال آدمهاي مخصوصيه. پارسال که چند روز پيشخدمت «کافه گيتي» بودم، مشتريهاي چاق داشت، پول کار نکرده خرج ميکردند. اتومبيل، پارک، زنهاي خوشگل، مشروب عالي، رختخواب راحت، اطاق گرم، يادگارهاي خوب، همه را براي اونها دستچين کردند، مال اونهاست و هرجا که برن به اونها چسبيده. اون دنيا هم باز مال اونهاست. چون براي ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر يک روز کار نکنيم، بايد سر بيشام زمين بگذاريم. اونها اگر يک
رختخوابم گرمتر شده… مثل اينکه تک هوا شکسته… صداي زنگ ساعت از دور مياد. بايد ديروقت باشه… فردا صبح زود… گاراژ… من که ساعت ندارم… چه گاراژي گفت؟… فردا بايد… فردا.
خواننده ميبايست با موج انديشه مهدي زاغي حرکت کند. همين عبارات مقطع و تکواژهها وتارهاي پيچاپيچي از يادآوري، ما را با ديدگاه شخصيت او آشنا ميسازند. هر کلمه و عبارت بريدهاي مظهر هيچ و در عين حال همه چيز است. هدايت مطمئن است که خواننده با مقداري صرافت از آنچه او ميگويد سردرميآورد. اگر بنا بود همه آن چيزهايي که در ضمير ناهوشيار مهدي زاغي، در ساعاتي پيش از خواب، جريان دارند به صورت سيال و نابخود بيان شوند، يعني در سطح همان
چراغ به ديوار انداخته بود.
با خواندن اينگونه توضيحات و انديشههاي وصفي خواننده احساس ميکند که آن دو، به رغم آنچه خود اعلام ميکنند، در خلوت آخر شب، چنان که بايد، غرق در تفکرات و احساس خود نيستند. اگرچه مفاهيم از طريق واخواني به ذهنشان راه مييابند، جملات وصفي و معترضه آنها، ظاهراً براي آن که مبادا آنچه را که ميگويند پيچيده و تاريک باشد، نواخت تکگويي را از صورت سيال و طبيعي آن خارج کرده است. در واقع هدايت سعي داشته است با درج ملاحظات و وصفهاي ملموس و پيوسته موقعيت قهرمانش را از لحاظ ادراک و احساس به طور منجز ثبت کند و حاضر
گفته…حالا مردم… حالا زير خاکم. جونورها به سراغم آمدند… باز شکوفه جيغ و دادش به هوا رفت!… طفلکي بايد يک باکيش باشه… يادم رفت براش شيريني بگيرم.
يا:
چرا هنوز سر درخت کاج تکان ميخوره؟ پس نسيم مياد. امروز ترکبند دوچرخه يوسف به درخت گرفت و شکست. به لبهاي يوسف تبخال زده. گوادرات… ديروز هفتا بطر ليموناد خوردم. باز هم تشنهام بود! نه حتماً غلط مطبعه بوده. يعني فردا تو روزنامه تکذيب ميکنند؟ خوب من پيرهن سياهم
عواطف رقيق و احساسات افراطي شخصيت بيپناه و زخمخورده آو تناسب لازم را ندارد. انديشهاش شستهرفتهتر و اجتماعيتر از آدمي است با مشخصات او. يأس و اعتراضش متعلق به خودش نيست:«من همه دوست و آشناهام را تو يک خواب آشفته شناختم.» «زندگي، دالان درازِ يخزدهاي است، اين زندگي را مشتريهاي «کافه گيتي» براي ما درست کردند: تا خون قي بکنيم و اونها برقصند و کيف بکنند.»
اما تکگويي غلام، چنانکه گفته شد، ازجنس ديگري است. «خيلي از شب گذشته.» و او از خواب پريده است. روز قبلش در چاپخانه، ازهمکارش عباس، که از روي عادت هنگام چيدن حروف روزنامه، خبرها را بلند ميخوانده، اسم مهدي رضواني مشهور به زاغي را شنيده است.
باد انداخته بود زير صدا
که «تشييع جنازة با شکوه» براشان ميگيرند.
همه آنچه درباره زاغي بر زبان غلام جاري ميشود با احساس رقت، تقصير و ستايش توأم است، همان احساس مألوف و بيمهار گذشت و لطف که نسبت به رفتگان و شهدا در قلوب ابناي زمانه ميجوشد. «آدم بدش نميآيد باهاش رفيق بشه و دو کلام حرف بزنه. وارد اطاق که ميشد، يکجور دلگرمي با خودش ميآورد.»
در واقع هدايت به اين وسيله خواسته است حس همدردي و حمايت خواننده را نسبت به …………….
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- دقت فرمایید بعد از خرید فایل ، روی دکمه سبز کلیک کنید و سپس روی دکمه قرمز دانلود کلیک کنید .
- جهت دیدن آموزش نحوه دانلود فایل اینجا کلیک کنید
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با شماره 09353877793 واتساپ کارشناس پشتیبان فایلیا تماس بگیرید.